عنوان فوق در هشتمین سالنامه وزین«معارف جعفری»مورد بحث واقع گردید.این امر موجب شد که نویسنده باقتضای حفظ امانت مقام و مرتبهی سنت«مکر الله»را در میان سنن بازخواست و مؤاخذهی الهی با ذکر آیات قرآن مجید و شواهدی از تاریخ روشن سازد تا معلوم شود که صرف طغیان و آلودگی اجتماع بگناه و سرپیچی از فضائل و ابتلاء برذائل،باعث ابتلاء وی باین سنت نمیباشد بلکه این سنت دارای مقدمات و مقارناتی است که در وقوع آن ذی دخلند.
با عطف توجه باینکه انسان جزئی از هستی بیپایان است و مانند اجزاء دیگر هستی با سایر اجزاء پیوستگی دائم دارد.اگر جهان هستی بدون انسان را«واقعیت خارج»نام دهیم،باید گفت که انسان و واقعیت خارج بحکم ارتباط و وابستگی همواره در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل داشته انسان از واقعیت و محیط علی الدوام متأثر و در نتیجه حالات تازه بتازهای در وی پدید میآید،واقعیت و محیط نیز با فعالیتهای انسان تغییر کسوت و پوشش میدهد.
روابط پیچیده و غامضی بین هر فرد انسان با دنیای خارج از خود اعم از انسانهای دیگر و سایر اشیاء و حتی اعتباریات از قبیل نظامات خانوادگی و اجتماعی و حکومتی و غیر اینها-برقرار است که همهء آنها دارای سبب یا اسبابی هستند که الزاما با طریقههای ثابت و ضروری، آن روابط و مربوطها را از پی میآورند.
این طریقههای ثابت در منطق قرآن بنام سنن-سنت الله-تعبیر شده یعنی طریقههای ثابت و نظم وجودی که قائم بخداوند متعال است.
نکتهی اضافهء لفظ«سنت»بلفظ«الله»دفع دو گونه پندار غلط و اندیشهی باطل است:
1-اندیشهی آندسته از خداپرستانی که همواره صانع تعالی را در میان مجهولات خود میجویند در پندار این گروه،نظام مشهود خلقت دارای استقلال بوده،و بیگانه از خداوند متعال پنداشته میشود و بزعم این گروه آثار و رویدادهائی که علل مادی آنها معلوم است از حریم خلقت خداوند تبارک و تعالی مستثنی و بیرونند!اما پدیدههائی که علل مادی آنها مجهول است،پروردگار متعال را آفریننده آنها میپندارند.
روشن است که این اندیشهء غلط معلول پنداشتن صانع توانا در عرض و مساوات سایر علتها است و لازمهء آن نیز تقسیم آفرینش بین خداوند عز و جل و سایر علل طبیعی است،این کجاندیشی خود یک نوع کفر و الحادی است که برخی بدان مبتلا میباشند.البته دینداران حقیقی و آشنایان با تعالیم عالیه اسلام و قرآن،خداوند متعال را فوق همه علتها دانسته و هر سبب با مسبب مخصوص بخود،قائم بوجود حقتعالی است، و در پیدایش هر پدیدهای دست آفرینش پروردگار در کار است یعنی هر پدیده با علت و یا علل مادی خویش مخلوق خداوند توانا است.
2-اندیشهی کسانی که دست غیب بر سینهی نامحرمشان خورده و در بیرون از مرز دیانت قرار گرفتهاند و چنین میپندارند که دیانت و خداپرستی یعنی تبیین نمودهای هستی از طریق جادوگری!و خداپرست و دیندار یعنی پناهنده بخیالات که برای پاسخگوئی و اقناع نفس خویش،اسیر شبکهی اوهام گردیده و نظامات مشهود عادی و جاری در جهان را چیزی نمیشود و اسباب و علل طبیعی را نادیده میگیرد؟!
قرآن در بسیاری از مواضع این مفتریان لجوج و عنود را بمحاکمه خوانده و این ملحدان متوطن،در لجن اسفل السافلین ماده را دعوت مینماید که دیدگان بصیرت خویش را دستی کشیده و بافق قیوم طبیعت ماده متوجه شوند و مفهوم واقعی دین را دریابند که عبارت است از تبیین نمودهای هستی از طرق معقولانهء نظامات مشهود خلقت همراه با دست نظم بخش که در عین اختفاء،در همه چیز بواسطهء اشراق و کشف و قوانین طبیعی در تجلی است.
شگفت است که نیازمندی بدن را بآب و چربی و قند و مواد مانند آنها،دلیلی روشن بر وجود این مواد در محیط خارج از بدن میگیرند! ولی این همه نیازهای وجودی و ربانی ملازم با وجود بشر بلکه سایر موجودات را بچیزی نمیشمرند!آیا نیاز ساختمانی هر موجودی خود برهانی روشن بر وجود غنی و بینیازی که برای سد احتیاجات ضرورت دارد،نیست؟!!
بلی!چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشمبندی خدا!
بنابراین،اسناد حوادث،فقط بعلل طبیعی و تغافل از قیوم حقیقی خود اسیر شدن در قید اوهام بلکه یک نوع نابینائی است که مع الاسف در برخی از مدعیان فضل و دانش توأم با ناشنوائی و کری است و در پندار آنان اعتقاد باینکه:«بحرانها و گرفتاریهای اقتصادی و بروز جنگها وسایر مصائب نتیجهی طبیعی گناه و آلودگی است که برطبق سنن حکیمانهء الهی جاری میگردد»عقیدهای خرافی است و مورد طعن قرار میدهند!
علی رغم گمان این گمان پرستان،قرآن کریم همین نظامی مرئی و همین اسباب و علل و مسببات طبیعی را که نظام خلق و ایجاد است و در دیدگاه همه کس قرار گرفته،کتاب تکوین قدرت ازلی معرفی نموده و مردم اعم از عالم و عامی را بمطالعه و قرائت آن دعوت فرموده است. باعتراف بیگانه و یگانه،قرآن اولین کتابی است که توجه بشر را بمسائل اجتماعی و آثار و تاریخهای ملل گذشته معطوف داشت در وقتی که مسائل علوم اجتماعی در خاطرهء احدی خطور نمیکرد.و مکررا در دستورات عالیه خویش مردم را مأمور نموده و مینماید که بر فراز برج عظیم تاریخ -که حقا برج عبرت و تجربهای است که کشاکش روزگار در بیابان گذشته برپا ساخته-بالا روند تا بر بلندترین طبقات آن،سنتهائی را که طلایه و یا مقارن و ملازم«مکر الله»است با بصیرت کامل نگریسته ور از اوج و حضیض اجتماعی را استنباط نموده از مزایای آن بهرهور و از مفاسد و مضار آن بپرهیزند.
تعبیرات:«افلم یسیروا فی الارض»و«فسیروا فی الارض» مغروس ذهن آشنایان بقرآن است نیازی بنقل آیات کریمه نیست.
حقیقتا با تجرید از عقیدهی بقرآن و اسلام،چنانچه منصفانه بآیات شریفهای که فقط در موضوع یاد شده وارد گردیده تأمل کافی شود، خود اعجازی است بس بزرگ و غیر قابل انکار که هر انسان سلیم النفس و آزاد از رسن تعصب و تقلید در مقابل آن تسلیم و منقاد است.چنانکه گفته آمد،سنتهائی بعنوان مبادی و ذی دخل در سنت«مکر الله»در آیات کثیری بصورت پند و اخطار وارد شده که از آن جمله سنت ابتلاء ببحرانهای اقتصادی و شدائد و مصائب و جنگها و امثال اینها است.
این سنت با همهی شاخههایش در قرآن بعنوان تأدیب و تنبیه جامعهی سرپیچ و عصیانکار یاد گردیده.
«و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون»
(الاعراف 130)
و سوگند یاد میکنیم که ما فرعونیان را سخت بقحط و تنگی و نقص و آفت در میوهها و کشت مبتلا ساختیم تا شاید متذکر شوند.ممکن است این طریقهی آفرینش ببیانی دیگر تقریر گردد و گفته شود: یکی از طریقههای حکیمانهی پروردگار در سیر سعادت و سوق انسان بسوی کمالات مادی و معنوی طریقهی اخذ بشدائد و مصائب است، زیرا با برهان و تجربه ثابت گردیده که انسان بحسب سرشت و فطرت اصلی خویش با توحید و خداجوئی تلازم دارد و تا هنگامی که این فطرت دستخوش فساد و تباهی نگردیده،در مظنه رجوع و بازگشت بخداوند متعال میباشد و با نزول شدائد و سختیها امید نرم شدن وی هست و اما تباه فطرتان از مزایای این تأدیب محرومند زیرا دلهای متحجر دارای هیچگونه رطوبت و نمی،نیستند که بتوان با فشار سختیها آن را بارز ساخت علاوه بر جنبه تأدیبی که سنت شدائد برای اهلش دارد،منشأ بسیاری از ترقیات شگرف است باین قرار،که بسیاری از کمالات در وجود انسان بصورت بذر و استعداد مدفون است که یگانه عامل بروز و فعلیت آنها مواجهه با سختیها و بلاها و مبارزه و ستیزه با حوادث و مصیبتها است.
این همه ترقیات شگرف علوم و صنایع و اختراعات معلول شدائد و احساس حوائج است.اگر زندگی بشر یکنواخت و بدون بروز بحرانها و مصائب میبود،فرقی بین انسان و زنبور عسل و مورچه و موریانه نبود. انسان که بر این همه صنعتهای معجزآسا پیروز گردیده فقط مولود سائق احتیاجات و سختیها است.
اینهمه دانشگاهها،این همه دار التجزیهها،این همه پیلهای اتمی اینهمه تحلیلها و موشکافی در اسرار طبیعت همه و همه معلول گرفتاریها و شدائد است.
اگر این موالید احتیاجات یعنی دانشگاهها و مراکز علم و تجربه و تحلیل از زندگی بشر حذف گردد دیگرچه چیز برای بشر باقی میماند؟!
و در عین حال همین سنت است که مایه تنبه و باعث بیداری صاحب فطرتان خوابآلود است.همین حوادث مولمه است که برخی از افراد را متوجه مبدء و معاد خویش میسازد.
«و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذناهم بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون»
(الانعام 42):
سوگند یاد میکنیم که پیمبرانی بسوی امتهای پیش از تو فرستادیم -چون از حق اعراض کردند-پس ببلایا و مصیبتها گرفتارشان ساختیم، شاید که باین وسیله در مقابل حق تسلیم و منقاد شوند.
آقای دکتر سید حسین نصر در مقاله ارزنده خود در کتاب«محمد خاتم پیامبران»چنین مینویسند«با جنگ بین الملل اول محیط فکری غرب کاملا تغییر کرد در قرن نوزدهم بیدینی«مد»بود و بت بزرگ قرن«ترقی»و افکاری امثال آن بود بهشت ملکوتی ادیان به آیندهای دنیوی مبدل شده بود چنانکه بوضوح در افکار کمونیزم دیده میشود. در نزد خواص متفکران غربی،این تب با فاجعهء جنگ شکست و گرچه فورا همگی به پرستش خداوند متعال بازنگشتند دستکم دیگر فشار محیطی خفقانآور،اشخاص فکور را مجبور به پیروی از یک فلسفهء مادی و مبدل ساختن سعادت معنوی انسان بیک رفاه صرفا مادی نمیکرد.
نظر صرفا مادی در فلسفههای سیاسی و اقتصادی باقیماند لکن در مجامع علمی جو فکری کاملا دگرگون شد مخصوصا که در علوم طبیعی نیز انحصار نظر«مکانیکی فیزیک نیوتونی»با آمدن«فیزیک هستهای»و«نسبیت»درهم شکسته شده بود و بحثهای فلسفی و دینی در محیطی آزادانهتر حتی بین دانشمندان طبیعی درمیگرفت...
در محافل دانشگاهی برای اولین بار پس از قرون وسطی،دین و مطالعات دینی آبرومند شد و احترام دیرین خود را بازیافت...
پس قرن بیستم دورهایست که در آن-در اثر از بین رفتن ایمان مطلق تمدن اروپائی بمادیات و ارزشهای مادی تمدن جدید-تا حدی محیط مساعدتری جهت ترویج دین بوجود آمده است و هر چقدر انقلاب اروپائیان بر ضد تمدنی مادی و صنعتی ازدیاد مییابد و حتی بصورت هیپیها و غیره با تاروپود صنعتی و مادی مغرب زمین بمخالفت میپردازد اهمیت دین و پیامی که حاصل آن است روشنتر میشود»
غرض از نقل این فقره از مقاله نامبرده،شاهد آوردن بر اینستکه شدائد و بحرانها و جنگها باعث تذکر و مایهء بیداری است.
نکتهء شایان دقت و تأمل اینکه تفاوت بین ابدان مردم بسیار اندک ولی تفاوتهای ادراکی و روانی که گاهی بین برخی از آنان مشاهده میشود،حتی نمیتوان گفت باندازه تفاوت یک سنگ ریزه با قلهء اورست است بلکه هیچگونه مصحح مقایسه در میان نیست و بنابراین باید گفت مسئلهی تفاوت نیست،بلکه تقابل تضاد است.
در کتاب«زمینهء جامعهشناسی»اقتباس ا.ح آریان پور بعد از آنکه نویسنده خود را با دلالت التزامی صریح در صفحه 4 تحت عنوان «ملاک شناخت:حقیقت»سوفیست معرفی نموده،در صفحه 41 با مزج حق بباطل و با لحن پر طعن و طنز چنین نوشته:
«تو ای خواننده،اگر سدهای چند پیش از مازاده میشدی و ببار میآمدی،موافق مقتضیات عصر خود،باور میداشتی...که بحرانها و گرفتاریهای اقتصادی عذابهائی هستند که از آسمان بر مردم تو نازل میشوند،و بیدادهای طاعون و وبا وقایعی مقدر و پرهیزناپذیرند.»
خیال میکنم بیاساسی این کلام سفسطی که صدور آن از مدعی تحقیق ناشایسته است،از گفتار پیشین روشن گردیده و نیازی بتعقیب ندارد.
بهرحال،این طریقهء ابتلاء بشدائد و سختیها که بمنزلهء تازیانه تأدیب است برای تباه فطرتان مایهء قساوت بیشتری و تیره درونی فزونتری است.
ابتلاء بقساوت و سرپیچی از معارف و استیحاش از فضائل،و در مقابل،استیناس بشهوتها و رذائل اخلاقی یکی دیگر از سنتهای الهی است که میتوان آن را طلیعهء سنت استدراج و هبوط در حضیض جهنم بدبختی و شقاوت دائمی دانست چنانکه در آیه 43 از سورهء مبارکه انعام است:
فلو لا اذ جائهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون»:
پس چرا وقتی که بالای ما بآنان رسید منقاد و تسلیم نشدند،بلکه دلهایشان تیره گردید و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داد.
بلی انقباض از حق و معنویات،رفتهرفته رنگ خصومت با آیات و بینات حقتعالی را میگیرد و بسا که منجر باستهزاء و افسانه انگاشتن میشود:
«اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون
(المطففین 14-13:)وقتی که آیات ما بر تباه فطرتان تیره درون تلاوت میشود،میگویند که افسانههای گذشتگان است،چنین نیست بلکه آثار فعال زشت آنان همچون رنگ تیرهای بر قلوبشان چیره شده.
اینچنین مردم که خصیصهء انسانی در آنان لگدکوب شده،از نظر قرآن بلکه تجربیات پیاپی تاریخ،مردگانی بیش نیستند که در گور- های متحرک بدن مدفونند،گرچه از لحاظ محاسبه حیوانی زنده،و مالک عالیترین وسائل زندگی و نیروهای تخریبی هم باشند.
نه آواز حقیقت و ندای معرفت بگوش چنین افراد میرسد و نه تازیانه تأدیب مصائب و سختیها در تنبیه آنها اثری دارد:
انک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا و لوا مدبرین»
(النمل 80):یقینا تو نمیتوانی که مردگان را بشنوانی و یا دعوت خود را بگوش کران که از حقائق روی گردانند برسانی.
«و ما انت بمسمع من فی القبور»
(الفاطر 22): «تو هرگز نمیتوانی بشنوانی کسی را که در گورستان حیوانیت فرو رفته است»
«ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنه غافلین»(الاعراف 146)
:«من آنان را که در زمین بناحق و از روی تکبر دعوی بزرگی میکنند از نشانههای حق روگردان مینمایم آنچنانکه بهیچ آیتی ایمان نیارود و از سلوک راه هدیات استنکاف ورزند و-برعکس-کجروی را طریقه خود اتخاذ میکنند،این-بدبختی-بسبب تکذیب بآیات ما و اعراض از آن دامنگیرشان شده»غرور و احساس استقلال در این گروه بحد اعلا میرسد و برای پیروزی بر موانع حیات و زندگی اعتماد بوسائل و اختراعات خویش نموده و همهء تجهیزات حیاتی را مدیون علم دانسته و چنین میانگارند که پیشی گرفتن در تمدن موهوم و نیروهای انهدام و تخریبی،عن قریب آنان را بر کائنات پیروز مینماید و جهان طبیعت منقاد و فرمانبردارشان میشود در صورتیکه خودشان مانند همه اشیاء یکی از اجزاء طبیعت و مقهور فرمان و قوانین آن میباشند،باین غرور و خود- بزرگبینی در مواضع عدیدهای از قرآن اشاره شده از جمله در سورهء زمر است:
«...ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتیته علی علم بل هی فتنة و لکن اکثر هم لا یعلمون.قد قالها الذین من قبلهم فما اغنی عنهم ما کانوا یکسبون.فاصابهم سیئات ما کسبوا و الذین ظلموا من هؤلاء سیصیبهم سیئات ما کسبوا و ما هم بمعجزین»51-49:
سپس وقتی که نعمت بهرهی انسان نمودیم میپندارد که براساس علم واجد آن گردیده و احساس بینیازی از خالق میکند در صورتی که همان علم ای بسا مایه ابتلاء وی است،اما بیشترشان،نمیدانند»این پندار- لیاقت نعمتها براساس علم-را پیشینیان آنان نیز میداشتند اما فراورده- هایشان آنان را بینیاز نکرد.پس مفاسد-تمدنهای-فراوردههای آنان دامنگیرشان شد و این ستمکاران نیز بهمان سرنوشت خواهند مبتلا شد و اینان نمیتوانند و ممکن هم نیست که دستگاه آفرینش را مقهور خود نموده و ناتوان سازند. اینطور از زندگی غرورانگیز است که مقارن بلکه ملازم با سنت«مکر اللّه»است و این هنگام است که دربهای هرگونه وسیله و تجهیز رفاه و عیش و نوش و چپاول برویشان گشوده میگردد و ناگهان این فواره بلند سرنگون میشود چنانکه آیهء ذیل در همین معنی صراحت دارد:
«فلما نوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شیء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذنا هم بغتة فاذاهم مبلسون فقطع دابر القوم الذین ظلموا»(الانعام 45-44)
«پس وقتی تذکرات روحانیون را بطاق نسیان نهادند دربهای هر گونه نعمت و قدرت را بر وی آنان گشودیم تا بنهایت غرور و فریفتگی بفراوردههایشان رسیدند و خود را بینیاز از خالق پنداشتند-پس ناگهان بکیفر کردارشان مأخوذ داشتیم درحالیکه امید نجاتی نداشتند، در نتیجه حتی آخرین فردشان دستخوش دمار گردید»
وما ارسلنا فی قریة من نبی الا اخذنا اهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون. ثم بدلنا مکان السیئة الحسنة حتی عفوا و قالوا قد مس آبائنا الضراء و السراء فاخذناهم بغتة و هم لا یشعرون»(الاعراف 95-94):«در هیچ مرکزی از مراکز کشورها ما پیامبری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را بشدائد و محنتها مبتلا ساختیم تا در مقابل حق تسلیم شوند.پس-وقتی که اعراض نمودند-آن همه محنتها را به آسایش و رفاه مبدل نمودیم آن چنانکه آثار سختیهای قبلی را محو نموده و تعالی و توانائی روز افزونی را بچنگ آوردند و چنین میپنداشتند که نزول شدائد و نعمتها بدون نقشه و حساب است که بر پیشینیان و خود آنان نازل میگردد که ناگاه بکیفر اعمالشان مأخوذ داشتیم درحالیکه شعور باین کیفر از آنان مسلوب شده بود». آیات کتاب کریم در این زمینه بسیار است.مقصود از نگارش، فقط تذکر این طریقههای آفرینش و سنتهای الهی بوده،و اما استقصاء آیات و مقدار دلالت،و حدود اخطار آنها و شواهد از حالات ملتهای گذشته و حال خود نیازمند بتألیفاتی است. بجا است که توجه خوانندهی گرامی را بجملهء «بل هی فتنة» و جملهء «و هم لا یشعرون»معطوف دارم و تقاضا کنم که معنی بلا بودن علم و فراوردههای آن چیست؟و مسلوب شدن شعور بکیفر کردار یعنی چه؟
از سال 1914 میلادی تاکنون بشر بدو جنگ عظیم جهانی مبتلا گردیده و در خلال این دو جنگ نیز جنگهای خونین منطقهای و انقلاب- های دیوانهوار توأمان با هزاران چپاولهای ناموس و مال و ثروت پیش آمده و بعد از جنگ دوم جهانی نیز بقایای آن همچون انفجارهای ناگهانی کوههای آتشفشان هر لحظه منطقه یا مناطقی را فرامیگیرد و تقریبا امنیت همهجانبه رخت بربسته و جای خود را بوحشت و اضطراب داده و خلاصه اینکه محصول متوسط عصر علم!عصر تمدن صنعتی گروهی خودپرست،خودپسند،شرور،افراطی،تجملپرست .و بقیه را از بیان آقای دکتر الکسیس کارل فیزیولوژیست و جراح و زیست-شناس فرانسوی در کتاب راه و رسم زندگی بشنوید: «...در پایان تمام تمدنها وضع چنین بوده است.وقتی که آدمی بکمک عقل و اختراعات خود را از الزامات زندگی اولیه آزاد میکند نمیاندیشد که بجای نظاماتیکه طبیعت بر او تحمیل کرده،اصول تازهای بگذارد.بمحض اینکه مادا سرکشی ممکن شد انسان بر علیه هر اصلی قد علم میکند،یکی از عادات روانی ما این است که فقط در خود و در اشیاء دیگر جنبههائی را که خوشآیند ما است جستجو میکنیم و احتیاجات اصلی طبیعت خود را با احتیاجات ساختگی محیط اشتباه میکنیم و نفع فوری موهوم را بجای منافع دوردست واقعی دنبال مینمائیم ما نمیخواهیم خود را آنطور که هستیم بهبینیم.غرور و ارضای نفس ما را کور میکند.لزومی بنظم و تغییر روش در اعمال بنظر نمیرسد... انسان امروزی خود را کمتر به تربیت غرائز مقید میداند مثلا کسی که با کمال میل برای تمرین در مسابقه دوی صد متری تلاش میکند،مساعی لازم برای عادت براستگوئی و خودداری از غیبت و مبارزه با بیادبی و غرور را بر خود تحمیل نمیکند در دیده مردم امروز راستگوئی و وفاداری بقول و کار شرافتمندانه و خیانت نکردن مسخره میآید معلمین و استادان توجه نمیکنند که حس شرافت و حس اخلاقی خیلی مهمتر از موفقیت در امتحانات و کنکورها است.شاگردان نیز در این عدم توجه شریکند. زنانی که وظیفهء حقیقی انسانی خود را انجام میدهند بوسیلهء زنانی مورد مسخره میگردند که کارشان تفریح و سیگار دود کردن و بورزش- پرداختن و رقص و ارضای تمایلات جنسی و فرار از وظیفه مادری و بچهداری است،یا اینکه بتقلید از مردان باشتغالات آنان میپردازند و خلاصه بنظم
ناشی از ساختمان جسمی و روانی خود تسلیم نمیشوند،اگر خیرخواهی هم نصیحت کند متهم بدشمنی دموکراسی میشود.بین اجتماع امروزی همان تصادمی وجود دارد که بین اجتماع رومیها در دوره انقراض آنان وجود داشته که فقط بخوردن و نوشیدن و ورزش و مسابقات اسب دوانی ووو اشتغال داشتهاند...»(راه و رسم زندگی ص 113-119)
حضرت علی علیه السلام بمأمورین و حکام خود دستور داد:«با مردم مدارا کنید آنها را بر خود ترجیح دهید برای برآوردن حاجتهای آنها صبر و حوصله کنید بمطالب آنها کاملا گوش دهید زیرا شما حافظ رعیت میباشید و نباید بین مردم و حاجات آنها فاصله شده و یا امید آنها را قطع نمائید».
ولی عمرو عاص میگفت«کسی برای خلافت صلاحیت دارد که دو دندان داشته باشد با یکی بخورد و با یکی بخوراند»(تاریخ اجتماعی ایران).